سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مممممممممممممممممممممممممممن!

بچه ها قبول شدمممممممممممممممممم ایشالاه یکی از دانشگاهای تهران همو می بینیم !

 

 

 

 

**زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حرکت باشی ....آلبرت انیشتین     

**جرج آلن: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند

**میان انسان و شرافت رشته باریکی وجود دارد و اسم آن قول است . توماس براس

     **همه دوست دارند به بهشت بروند,اما کسی دوست ندارد بمیرد .بهشت رفتن جرأت مردن میخواهد.
     **شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.  زرتشت

**چارلی چاپلین: خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.

 **روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.

   **بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید.

**وقتی که زندگی برات خیلی سخت شد، یادت باشه که دریای آروم، ناخدای قهرمان نمی‌سازه.

**ای صمیمى ای دوست
**گاه بیگاه لب پنجره
‎ ‎خاطره ام  می آیی. ای قدیمی ای خوب
 **تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم.
 **آرزویم همه
‎سرسبزی توست.
 **دایم از خنده، لبانت لبریز
 **دامنت پر گل باد.
------------------------------------------------------------------------
 **برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال
**بنگر که تو چگونه می افتی
------------------------------------------------------------------------
  **آدم ها را از انچه درباره دیگران می گویند بهتر می توان شناخت تا از انچه درباره انها می گویند.
-----------------------------------------------------------------------
  **فریدریش نیچه : """"آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم.
--------------------------------------------------------------------------
 **چیزی را که دوست داری به دست آور وگر نه مجبوری  چیزی را که به دست می آوری دوست داشته باشی.
------------------------------------------------------------------------
 **از زندگی هرآنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم.
------------------------------------------------------------------------
 **شکسپیر: همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری **
-----------------------------------------------------------------------------
 **وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود....

 دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است- دکتر علی شریعتی **
-----------------------------------------------------------------------------
 **اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. (کورش کبیر)
------------------------------------------------------------------------
 **نویسنده معروفی می گوید: زن مانند کروات است هم زیبایی به مرد می بخشد و هم گلویش را فشار می دهد.

 **چارلی چاپلین: وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن به تو نشان میده تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده

 --------------------------------------------------------------------------------------------------

 **موفق کسی است که با آجرهایی که بطرفش پرتاب می شود، یک بنای محکم بسازد.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
 **تمدن جدید زن را کمی عاقلتر کرده است، اما به واسطه آزمندی مرد، بر رنج زن افزوده است.

  زن دیروز همسری خوشبخت بود اما زن امروز معشوقه ای بی نوا.

-------------------------------------------------------------------------------------------------

      **شکسپیر:عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش

 چکیده بی اینکه بفهمی دستت پر ازخاطرست.

**زندگی مثل پیاز است که هر برگش را ورق بزنی اشکتو در می یاره..
------------------------------------------------------------------------
   **پیچ جاده، آخر راه نیست مگر اینکه تو نپیچی.
------------------------------------------------------------------------
 **دکتر شریعتی: لحظه هارامیگذراندیم تابه خوشبختی برسیم غافل ازاینکه خوشبختی درآن لحظه هابودکه گذراندیم.

 **انیشتین: اگر انسان ها در طول عمر خویش میزان کارکرد مغزشان یک میلیونیوم معده شان بود اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.

  **تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است.

 اُرد بزرگ

 ** نصیحت حضرت مولانا :گشاده دست باش جاری باش کمک کن (مثل رود)
      باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان (مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)

بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا)اگر می خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آیینه)

 **چهار چیز است که قابل بازیابی نیست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس
      از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپری شدن.

**اختلاف زن و مرد در این است که مردان همیشه آینده را می نگرنند وزنان گذشته را بخاطر می آورند..

- زن مخلوقی است که عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است که دورتر را میبیند.

عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمی است.

      **عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد.

**زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردنه.


پسرم به حشره ای که در لباس زمان جنگ من خزیده است شک کن!

  به پسرم که 18 تیر سیلی خورد؛ پسرم به حشره ای که در لباس زمان جنگ من خزیده است شک کن!
بی گناه سیلی خوردی از حشره ای که در لباس من خزیده بود همان لباسی که من به دیوار خاطراتم آویخته بودمصدای عبدالجبار می لرزید و با بغضی که از او ندیده بودم برایم گفت که فرزندش را چگونه از ماشین او بیرون کشیده اند و کتک زده اند ، برایم گفت وقتی دست بند به دستان 15 ساله پسرش زده بودند و داشتند او را با خودشان می بردند کسی از آن خیل او را شناخته و فرزندش را آزاد کرده است و ادامه داد بدا بحال نوجوان ها و جوان هایی که کسی زیر مشت و لگد پدرشان را نمی شناسد و آزادشان نمی کند...

نامه عبدالجبار کاکایی به پسرش:
این همه سال شعر خواندم و ترانه نوشتم برای جنگی که بود برای تن های تکیده در لباسهای خاکستری برای آرامش مادرانم در آوار بمب برای هیجان پدرانم در آشوب مرگ . این همه سال شعر خواندم و ترانه نوشتم برای آفتابی که بی نیاز از دلیل بود .
از جنگ که برگشتم پیراهن خاکستریم را آویختم به دیوار خاطرات و به زندگی با مردمی سلام گفتم که عطر شناسنامه هایشان در مشام جانم بود و اسمم در میان اسمهایشان بالید و کم کم بزرگ شد .با گریه هایشان گریستم و با خنده هایشان خندیدم .
و امروز کنار من بودی و بی گناه سیلی خوردی از کسی که لباس خاکستری مرا پوشیده بود مقابل چشم حیرت زده ی من سیلی خوردی در بی پناهی و ناچاری وخدایی که تنها دوستت بود دید که بی گناه سیلی خوردی از حشره ای که در لباس من خزیده بود همان لباسی که من به دیوار خاطراتم آویخته بودم.
و آن لحظه اندیشیدم کاش پس از جنگ سوزانده بودمش تا تنپوش بلایی چنین نمی شد.

پسرم
به تن های تکیده ای که در لباس من سالهای پیش جنگیدند شک نکن . به قهرمانان قصه های من شک نکن . به رودخانه های خون آلود اروند و کارون شک نکن به تن های مجروح تنگه ی چزابه شک نکن به بدنهای خاک آلود دشتهای مهران شک نکن فقط به حشره ای شک کن که در لباس من خزیده بود .

منبع: وبلاگ شخصی کاکایی
***
عبدالجبار کاکایی پانزدهم شهریور ماه 1342، در ایلام به دنیا آمد. همان ابتدای تولد به همراه خانواده خود در عراق سکونت گزید و هنگامی که یک سال و نیم بیشتر نداشت با خیل رانده شده گان به ایران بازگشت. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاه خود گذراند و در سال 1360، دیپلم اقتصاد گرفت. در سال 1361 به تهران آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای تربیت معلم ادامه داد. او در سال 1364 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران شد و در سال 1368 به دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی نایل آمد. سپس به منظور ادامه ی تحصیل در سال 1371 به جمع دانشجویان دانشگاه آزاد مرکز تهران پیوست و در سال 1373 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد. کاکایی چندین سال است که در تهران سکونت دارد و کارمند رسمی وزارت آموزش و پرورش می باشد ، اما فعالیت های خود را بیشتر در زمینه ی سرودن شعر ، نقد و بررسی، اجرای برنامه های ادبی در صدا و سیما و فعالیت در مطبوعات متمرکز کرده است.
علاقه ی کاکایی بیشتر معطوف به قالب های غزل و مثنوی است. از کاکایی مقالات و نقدهای فراوانی پیرامون شعر این روزگار در مطبوعات درج شده است. وی تا کنون در برخی از همایش های سراسری شعر که در سطح کشور برگزار گردیده به عنوان دبیر، مدیر اجرایی و عضو هیئت علمی مسئولیت داشته است.
آثار منتشر شده ی وی عبارتند از :
1- آوازهای واپسین، مجموعه شعر، همراه ، 1369
2- مرثیه ی روح، مجموعه شعر، حوزه ی هنری، 1369
3- سال های تاکنون، مجموعه شعر، محراب اندیشه، 1372
4- حتی اگر آیینه باشی، مجموعه شعر، اهل قلم ، 1375
5- نگاهی به شعر معاصر ایران، نقد و بررسی، عروج، 1376
6- بررسی تطبیقی ادبیات پایداری جهان، نشر پالیزان، 1380
7- گزیده ادبیات معاصر، شماره ی 7، انتشارات نیستان، 1378
8- زنبیلی از ترانه، منتخب غزل، لوح زرین، 1381
9- فرصت نایاب، مجموعه شعر، انجمن شاعران ایران، 1385
و...
نمونه شعر:
خبر
"باز آمدی" ناگه رساندند این خبر را
بادی به هم کوبید مشتاقانه در را
عمر سفر امروز هم پایان نمی یافت
نفرین نمی کردم اگر دیشب سفر را
دیر آمدی تا اشک هایم قد کشیدند
با اشک دیدم چهره ی هر رهگذر را
از من چرا- با خویش گفتم- دور کرده است
دست سفر آن خوب را ، آن خوبتر را
امروز اما آمدی عاشق تر از پیش
بادی به هم کوبید مشتاقانه، در را
**
غزل
 ای خانه روشن؛ شب ویران تو پیداست
آوار ستون های هراسان تو پیداست
بر چهره ی بی رنگ بهاری که نداری
حتی ترک خنده ی گلدان تو پیداست
از شانه ی دیوار، فرو ریخته قندیل
گیسوی پریشان زمستان تو پیداست
سرشار سکوتی ولی آواز تماشا
از روزنه ی پلک درختان تو پیداست
زندانی دیوار مشو پنجره باز است
فریاد بزن جرأت پنهان تو پیداست

ترانه
کی می دونه وقتی بارون می زنه
دیگه دور خنده ها تموم می شه
گلا پر می کشن از رو شاخه ها
طاقت پرنده ها تموم می شه
کی می دونه پای دیواری که نیست
یه روزی قرار می ذاشتیم من و تو
زیر این سقفی که افتاده رو خاک
چه شب و روزایی داشتیم من و تو
ما دو عکس رنگ و رو رفته ی تار
لای عکسای پر از گرد و غبار
تو پری قصه های کا غذی
من ولی شاهزاده ی یکه سوار
زد و مثل همه عاشقی ما رو
سر این کوچه یه روزی کاشت و رفت
مث دوس داشتنای دروغکی
زندگی هم ما رو قال گذاشت و رفت
واسه این شاهزاده ی برهنه پا
کی می خنده کی دیگه ناز می کنه
کی میاد پنجره های بسته شو
رو به ایوون طلا باز می کنه
من دوباره پای دیوار اومدم
دنبال خاطره های بی صدام
نکنه قرارمون یادت بره
من همون شاهزاده ی برهنه پام

ترانه دوم
 واسه هم تو عکسا عاشقونه تر
واسه هم تو عکسا دیوونه تریم
من نمی گم ولی این عکسا می گن
ما چقد ازدل هم بی خبریم
خیلی وقتا عشقُ از یاد می بریم
یادمون رفته یه روزی چی بودیم
دوبار آفتاب بزنه، بارون بیاد
کی می دونه ما تو دنیا کی بودیم
زندگی می گذره ،عکسا می مونن
دنیا خوابه، اگه خوبه، اگه بد
کاش مث عکسا کنار هم باشیم
کاشکی خنده ها بمونن تا ابد
می شه پرواز پرنده رُ ندید
میشه عکس بالُ تو قفس کشید
بیا عادت بکنیم به همدیگه
وقتی عشقُ نمیشه نفس کشید
من وتو بی خبر از خاطره ها
خیلی وقتا بی خیال هم بودیم
من نمی گم ولی این عکسا میگن
ما دو تا یه روزی مال هم بودیم

غزل دوم
در زد کسی از سمت خیابان ، تونبودی
 برخاستم از خواب هراسان ، تونبودی
در هشتی تاریک صدایی به زمین خورد
مانند ترک خوردن انسان ، تونبودی
 پاشویه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
در شاخه ی تاریک درختان ، تونبودی
ای قصه ی شرقی! ندمیدی و شبم ماند
در این شب تاریک و هراسان ، تو نبودی
ای رایحه ی سوره ی یوسف ، نوزیدی
ای عطر غزل های سلیمان ، تونبودی
ای عشق من ای غنچه ی نارس ، نشکفتی
ای روح من ای نیمه ی پنهان ، تو نبودی

 


پایان تلخ یا تلخی بی پایان

با اینکه می دانم دوست داشتن گناه است...دوستت دارم

با اینکه می دانم پرستش کار کافر است...می پرستمت

با اینکه می دانم آخر عشق رسوایی است.....عاشقت می شوم

پس گناهکارم، کافرم، رسوایم، ولی همچنان دوستت دارم

 قبلا تو 360 می نوشتم اما اینجا راحت تره ! یجا که فقط  می خوام خودمو خالی کنم !!!! 

دعا می کنم هیشکی جای من نباشه !