سلام
خوبي؟
اينقد عشقم عشقم نكن!
يوخده حيا كن!
دختر م دختراي قديم!!!
زمان ما كه اينطوري نبود...واه واه واه
بي خيال بابا تهران قبول ميشي.
بي خودي از اين فكرا نكن بشين به آيندت با آقاي...فكر كن...
اوه ماي گاد....
چقدر يو احساساتي مي باشي
گور مرگت تهران مي زدي خب...گور استقلال مستقلال بابا....
$$$$$$$$$$$$$$____________$$_____$$$_____$$$_____$$$_____$$$_____$$$_____$$$____$$_____$$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_________________________$$$$___$$________________$$$$$$__________$$__________________$$____________$$________________________________$$________________________________$$________________________________$$________________________________$$
بدو كه طنزه
شخصي مشغول تخريب ديوار قديمي خانه اش بود تا آنرا نوسازي كند. توضيح اينكه منازل ژاپني بنابر شرايط محيطي داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود.دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد. وقتي ميخ را بررسي کرد خيلي تعجب كرد ! اين ميخ چهار سال پيش، هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود !اما براستي چه اتفاقي افتاده بود ؟ كه در يک قسمت تاريک آنهم بدون كوچكترين حرکت، يك مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنين موقعيتي زنده مانده !چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است. متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد.در اين مدت چکار مي کرده ؟ چگونه و چي مي خورده ؟همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يکدفعه مارمولکي ديگر، با غذايي در دهانش ظاهر شد !
مرد شديدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت. و اين است عشق ! يك موجود كوچك با عشقي بزرگ !